قبل از خدا شدن

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

یک پایان خوب 1

جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۱۹ ب.ظ

پایان خوب شاید چیزی باشد که یک خواننده در تمام زمان تورق (یا scrolling) یک اثر، خواسته یا ناخواسته انتظارش را می کشد. چیزی که کمتر به آن بر می خوریم، خاصه در داستان های ایرانی.... نمونه ی ملموس ش را هم بارها در فیلم ها و سریال هامان دیده ایم. اصلن می شود سینمای ایران را با پایانش شناخت. یک پایان سطحی، کلیشه ای و مچاله شده....

حال مقایسه کنید پایان برخی فیلم های بسیار موفق سرزمین Hollywood مثل Inception را...

مطالب زیر پاره ای از تحلیل های نویسنده از یک پایان خوب است:

 

فعلن پایان ها را بر اساس حسی که در مخاطب ایجاد می کنند به 3 دسته تقسیم می کنم:

 

1- پایان شیرین: اکثر داستان هایی که شنیده یا خوانده ایم، پایانی این چنین دارند: "... و آن ها سال های سال با خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند..." این پایان ها معمولن بعد از تحمیل یک هیجان می آیند که نقطه ی اوج داستان است و در آن شخصیت ها درگیر حوادثی می شوند که در نوع خود می تواند بزرگ یا کوچک باشند. به نظرم نقطه ی قوت چنین پایان هایی ایجاد نوعی تعادل در یک نوشته است. در واقع به نظر می رسد نویسنده ی هوشمند سعی در کنترل هیجانات مخاطب خود دارد و اگر در جایی از نوشته احساسات او را جریحه دار کرده، قصد می کند با آوردن پایانی شیرین به این جراحت التیام دهد. می شود برای چنین داستان هایی از نظر سطح انرژی هیجانی خواننده، یک نمودار زنگوله ای مرتب خارج کرد.

با این وجود، استفاده ی گسترده از این نوع پایان در طول تاریخ و در گستره ی جغرافیایی کره ی زمین به خصوص بهره برداری سرسری نویسندگانی نه چندان هوشمند، باعث تغییر مزاج خواننده ی امروزی شده است و در خاطرش چنین پایانی کلیشه ای و زننده تصور می شود.

با همه ی این تفاسیر هنوز هم قصه های مادربزرگ های دنیا همین طوری تمام می شوند که البته با توجه به روحیه ی حساس و لطافت خاص بچه ها بسیار منطقی و به جاست.

گمان می کنم با وجود عدم تمایل مخاطب امروز به پایانی چنین شیرین، در صورت ورود ضربات هولناک و متداوم در طول داستان به طوری که هیچ نقطه ای از آن فرود و نشیبی نداشته باشد، هنوز هم استفاده از چنین پایانی می تواند قابل پذیرش باشد.

2- پایان تلخ: شمار افراد متمایل به این نوع پایان را در اطراف خودم رو به فزونی می بینم. به نظر می رسد بخشی از این تمایل ناشی از همان دل زدگی از نوع اول پایان بخشیدن به نوشته ها باشد. اما دلیل دیگر و به زعم من بزرگتر آن تغییر جهان و درک مخاطب از آن است. در واقع بشر دیروز جهان را محل آرامش، صفا و خوشی می داند و با توجه به فهمش از آن نه تنها کاملن منتظر یک انتهای خوش است؛ بلکه آن را متوقع است و نوشته ای را خوب می داند که پایان شیرین داشته باشد. مثلن "دو عاشق به وصل در آیند..." یا "قهرمان داستان بر همه ی موانع پیروز شود..." و یا ...

از سوی دیگر بشر در دنیای کنونی با جهانی متفاوت روبه روست. جنگ و رنج و محنت و دروغ و سیاست زدگی و هزارها غم و مشکل دیگر را می بیند و درست بر عکس پیشینیانش توقع دارد داستان هایی که می خواند سوار بر واقعیت باشند چنانکه نظر او را در مورد اطرافش تایید کنند. بنابراین سخت مشتاق "نرسیدن" است. مشتاق "کشته شدن قهرمان و از بین رفتن تمامی امیدها..."

نکته ی جالب این است که اگر مادربزرگ ها قرار بود برای بزرگترها قصه بگویند شاید برای جلب نظرشان، قصه ها را با این گونه دردها تمام می کردند. هر چند با توجه به روحیه ی حساس و لطافت مادربزرگ ها چنین احتمالی نزدیک به صفر می بود.

3- پایان شکلاتی : اگر از صنعت شکلات سازی خبر داشته باشید، حتمن می دانید که درصد کاکائوی تلخ تشکیل دهنده را به عنوان درصد شکلات اعلام می کنند و باقی مانده شیرین کننده ها و قوام دهنده ها هستند. تلخی محصول به نسبت میزان کاکائوی مصرفی بستگی دارد.

 2 نوع پایان گفته شده در نقطه ای با هم می آمیزند و از آن ها چیزی زاده می شود که در ادبیات داستانی کمتر آن را سراغ دارم. به هر حال، در همین تعداد کم نیز موفقیتی چشم گیر می بینم. در این نوع، تشخیص طعم پایان با قاطعیت همراه نیست. نه تلخ است، نه شیرین. هم تلخ است، هم شیرین. مخاطب، هم عمیقن ناراحت است و هم سینه اش بستر رویش جوانه های امید. در حال گریه می خندد. نظیر چنین پایان هایی در فیلم هایی مثل سه گانه ی Batman یا کتاب هایی مثل بادبادک باز مشاهده می شود.

نکته ی قابل تأمل در این خصوص، اقبال بیشتر کشورهای غربی نسبت به شرق به این نحوه ی اتمام داستان است. برای تبیین موضوع کافی است یک قهرمان شرقی مثل بروس لی را با یکی از ده ها قهرمان غربی مقایسه کنید. ذهن منتقد بشر دیگر اجازه نمی دهد شکست ناپذیری بی حد و حصر یک انسان را قبول کند و جایگزین این روئین تنی افسارگسیخته را در ایجاد یک درگیری خونین با کلی کشته ی عزیز در پایان مجموعه ی هری پاتر می بیند که آدم خوب ها هم از بین می روند یا در پایان سه گانه ی Batman که شخص شخیص حضرت batman برای رسیدن به یک هدف متعالی! جان به جان آفرین تسلیم می کند. (البته امیدوارم دوباره از گور بر نخیزد که حالمان گرفته می شود...)

به نظر می رسد از میان موارد گفته شده مورد اخیر بتواند به عنوان یک پایان خوب تلقی شود، حداقل در وضعیت مشابه با دو مورد قبل، مقبولیت بیشتری خواهد داشت البته با این شرط که نویسنده بتواند خوب از عهده ی یک پایان شکلاتی برآید.


نوشته ی بالا صرفن حاوی تفکرات جزئی نویسنده است از موضوع و مسلمن کاستی های فراوان دارد. سعی خواهم کرد در نوشتار دیگری نواقص را برطرف کنم، مسئله را بیشتر بسط داده و مطالب جدیدی را که از هم اکنون در ذهنم شکل گرفته انتقال دهم؛ اگر خدا بخواهد...

۹۲/۰۱/۰۹ موافقین ۲ مخالفین ۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی